گفت: باورم می کنی؟


عضو نمیشی؟


نام کاربری
رمز عبور

:: رمز عبور یادت نیست!؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری

 

گفت: باورم می کنی؟

گفتم: به تو شک دارم و باورت نمی کنم.

 

 

گفت: مرا دیگر با تو کاری نیست. مرا به حال خود رها کن و برو! و بعد  خودش زودتر از من رفت!

 به نظر شما وقتی دائم مچ کسی را بگیریم و هر حرکت او را بر اساس خط کش از قبل آماده ی خود اندازه بگیریم، برای آن فرد قربانی چاره ای جز خطا باقی می ماند؟ فراموش نکنیم که او هر حرکتی انجام دهد، ما پیشاپیش با لبخند و نگاه معنی دار و کلمات نیش دار و رفتارهای مچ گیرانه ی خودمان او را محکوم به نادرستی کرده ایم و با این نوع رفتار مگر می توان انتخابی جز خطا و نادرستی را مقابل فرد قربانی قرار داد؟ او هر کاری انجام دهد آن کار خطاکارانه معنا می شود و اعتبار و آبروی خود را پیشاپیش از دست رفته می بیند.پس چرا باید در صداقت و خود پابرجا بماند و بی اعتنا به نگاه های شک برانگیز و پر تردید ما در راه راست قدم بردارد؟

 منظور این نیست که حواس تان جمع نباشد و در خصوص اتفاقاتی که اطراف تان رخ می دهد بی تفاوت باشید. بلکه می گویم در عین دانستن و اطلاع کامل داشتن، باز پرده ی حرمت و اعتماد بین خود و دیگران را پاره نکنید و با افشاگری و مچ گیری قباحت و زشتی کار نادرست و خطای صورت گرفته را برملا نسازید و اجازه ندهید خطا و فعل ناصواب فرصت عرض اندام و ورود به زندگی و روابط اجتماعی شما را پیدا کند. شما در واقع با پرده پوشی های عمدی نسبت به چیزهایی که می دانید، باز هم بر مرام اعتماد متقابل و دوستی و صمیمیت یکرنگ و خالص خود پافشاری می کنید و با این  کار چیزی بسیار مهم را حفظ می کنید و آن چیز ارتباط است. ارتباطی که شما با تلاش خود سعی می کنید آن را حتی اگر آسیب دیده باشد پاک، یک دست و قابل اعتماد سازید.

 گفت: باورم می کنی؟

 گفتم: آری. همیشه باورت داشتم، همیشه باورت دارم و همیشه باورت خواهم داشت.

 گفت: تو تنها کسی هستی که به همراهی اش تا ابد همیشه امیدوارم!

احمد حلت- موفقیت


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



:: چند نفر تا حالا خوندن : 317
|
امتیاز نوشته : 6
|
امتیازدهندگان : 2
|
کل امتیاز : 2
نگارنده : مهدی یاسایی
تاریخ : شنبه 27 خرداد 1391
مطالب مرتبط با این پست